القاعده دیگر هیچ فایدهای ندارد
در بازار آزاد
حتی قیمتهای صابون، نان و آب هم افزایش یافته است
و اظهار نظر هم فروشی است
در شرکتهای جهانی
تجارتِ غم
خریدوفروش درد
و کاسبی رنج به سرعت رو به افزایش است
فکر میکنم من و دوستانِ همصدایم نیز
باید از آزادی افکار دست بکشیم
که ما چاهِ نفتی نیستم
که توسط خود نگهداری بشود
ما تنها بین النهرین، بابل، دجله و فراتیم
تمدنی قدیم
که با بمبارد سعی در نابودی آن دارند
ما آن زیبایی وحشتناک جنگیم
که پشتِ سر آن انفجارها رخ میدهند
همه مردم با وحشت در حال فرارند
در این فرارِ وحشت انگیز
یکی به این سو و دیگری به آن سو گریخته است
دامنم آتش گرفته است
مانند غزالی وحشی
دنبال راهِ خروجی هستم از میان تنهای بیسر
در این شامِ تنهایی دامنم آتش گرفته است
و در نور آن
اشکهای چشمانم میدرخشند
و بعد
نقاشی مرا در تصویرِ زمان زندانی کرده است
برای همین عکس، به او جایزه رتبه اول دادهاند
(و اینک)
اشکهای بیارزش من در بازار آزاد به فروش میرسند!