روزبه سوهانی
مجله ادبی زاویه
از مجموعهی “تناهی”
من مرگ خودم را دیدهام
زنی بود با موهای بلند، با انگشتهای بلند
افتاده وسط خیابان
خون بلندی از سینهاش رفته بود / لخته بر پیراهن
خون بلندی از دهانش رفته بود / لخته بر آسفالت
آنها به مرگ بلند من خندیدند
من مرگ خودم را دیدهام
پسری بیستو چند ساله، با چشمهای جوان، با انگشتهای جوان
آویزان از سقف یک اتاق
خون جوانی از پیشانیاش رفته بود / لخته بر سنگ
خون جوانی از جای خالی دندانهایش رفته بود / لخته بر تن
آنها به مرگ جوان من تجاوز کردند
من بارها و بارها مرگ خودم را دیدهام
در هزاران نام
در هزاران شکل
در خیابانها و اتاقها
اما هنوز / همچنان / کماکان / مدام
هر صبح که از خواب بیدار میشوم
کمی عطر به پیراهنم میزنم
دندانهایم را مسواک میکنم
و لبخند کوتاهی تحویل پنجره میدهم
که میدانم
یک روز
یک روز جوان و بلند
بارها و بارها
سلامم را به آنها خواهد رساند
●●●
از مجموعهی “برسد به استخوانهایت”
هزاران بار هم که بمیری
یک قطره خون از هیچ تلویزیونی نمیرود
ما آرام نشستهایم
و با هر مرگ
تنها وقفهای کوتاه میان شاممان میافتد
●●●
از مجموعهی “از نامت چند حرف کبود به دهانمان پس دادند”
به خیابانها ریختیم
با دهانهای جوان
و شعرهایی که در مشت چپمان میتپید
خیابانها را پاک کردند
مشتمان را پاک کردند
دهانمان را پاک کردند
و در آخر
تنها چند شعر
از جوانیمان
بر زمین ریخته بود
مجله ادبی هنری زاویه