پرتو نوری‌علاء

    آبان ۱۳۲۷ تهران
    پرتو نوری‌علاء شاعر، نویسنده، منتقد، عضو کانون نویسندگان ایران و بازیگر سینما متولد آبان‌ماه ۱۳۲۷ در تهران است. تاکنون پنج مجموعه شعر به نام‌های سهمی از سال‌ها، از چشم باد، زمینم دیگر شد، سلسله بر دست در برج اقبال و از دار تا بهار و برگزیده‌ای از اشعار او نیز در کتاب چهار رویش به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شده‌است. کتاب‌هایی در زمینه‌ی داستان و نمایش‌نامه نیز از وی به چاپ رسیده است. او که از دهه‌ی ۱۹۷۰ در زمینه‌ی نقد ادبی و هنری مشغول به فعالیت بود در سال ۱۹۹۴ از طرف نشر باران در سوئد به عنوان یکی از دو منتقد برگزیده انتخاب شد. کتاب دو نقد و هنر و آگاهی که حاوی نقدهای ادبی، تئاتر و سینما است در سال۲۰۰۷ به چاپ سوم رسید.

    مجله ادبی هنری زاویه

     

    نرگس

    های نرگس، نرگس، نرگس!

    زمستان، بوی تو را آورده‌ست

    صداها نامِ تو را.

    اگر به صداقت چشمانت

    خیال کج اندیشی را

    که همه آتش بود

    باور داشتی، چه باک

    زیرا که پاک

    از بستر خود روئیدی.

    های نرگس عاشق!

    ای پریواره در پیکر آدمی

    وقتی که درد در کمرگاهت می‌چرخید

    و چشمانت را تاریک می‌خواستند

    وقتی که در جزیره‌ای متروک

    محصور در آب‌های تلخ

    گیاهان سمی دورِ تو می‌پیچیدند

    دردِ تو به هیأت انسانی از تو می‌روئید

    و بوی نرگس

    آسمان تهران را لیموئی می کرد.

     

    تهران ۱۳۶۱

    برگرفته از مجموعه شعر از چشم باد

     

    ●●●

     

    تا آماده کنم فردا را

    فرومی‌آیم از خیالِ برج وُ بارو؛

    یک پله در میان، دوتا یکی.

    درنیفتم به تورِ سراب

    به زمین نخورم با سر

    سَر نخورَد به سنگ.

    نه، هر تورِ الوانی

    صیدی نخواهد داشت؛

    اسکله‌ها پُراند از جیغِ مرغانِ دریایی

    تا پاره‌پاره شوند تورها

    و هیچ صیادی را صیدی نباشد.

    اصلن فردا را تو آماده کن!

    بِپّا مثل همیشه، دو قدم، عقب نمانی

    دست‌دست کنی، از دست‌ات رفته

    عقل‌ات را پای فردات بریز

    اِبنُ‌الوقت‌هایی آمادۀ تورکردن‌اند

    فقط دست به آن‌ها نزن

    سنگ می‌شوی!

     

    ●●●●

     

    هیس هیس ِ نجابت

    پرتابِ نقل وُ سکه وُ پولک
    سنجی که به هم می‌­کوبند
    و دَفی که در هوا می­‌گردد
    دست به دست.
    گفتم: – صدای پرتا بِ سنگ می‌آید.
    گفتند: – نوای مبارک باد است این.

    تلنگر سنگریزه
    بر کاسه­‌ی تار وُ سه تار
    و هیس هیس ِ نجابت
    در کاسه­‌ی سر.

    سنگ وُ غبار ارمغانم
    و سر ِ شکسته، پیچیده در تور.
    خواستم بگويم: – ……..
    گفتند: – مبارک است پرتابِ این وصلت.
    و خواندند: –  گِله‌گِی‌هات به سَرَم
    واسه‌ی عروسی پسرم.

    گلایه از که کنم؟
    آن­جا که مهربانی،
    پنداری بیش نبود
    پوزخند را بر پوزه­‌هاشان ندیدم.
    و در وَهم ِ تور وُ پولک وُ پودر
    حاشا کردم سقوطِ سنگِ اول را.

    در جدالِ طناب وُ گلو
    دست و پا می‌زدم آن بالا
    و بر تماشاگرانم
    غسل واجب می­‌شد.

    وقتی پرواز ِ پرنده را
    به خاک، می‌دوزَد
    پرتابِ سنگ و آجر،
    وقتی طناب با گلو
    پیوند می­‌خورَد،
    دیگر چه فرقی می‌کند؛
    چه عروسی عزا
    چه عزای عروسی.

    بهشت، ارزانی­ جلادانم؛
    بگذار هِی به دور ِ خود
    بچرخند وُ بگویند:
    – گُرگم وُ گله می برم.
    و ندانند چه­‌طور
    ناخن‌­هایم را سوهان می‌زنم
    به قصدِ چشم‌­هاشان
    تا خوب­‌تر ببینند
    بوسه­‌ی عاشقانه‌­ای را
    که از یار گرفته­‌ام.

    به عروسی­‌ام بیا!
    رودخانه هرگز نمی­‌ایستد؛
    برنمی‌­گردد آبی که در آن
    تن شسته­‌ام.
    در شبِ صعودِ گیسویم
    بوسه‌­ی عاشقانه‌­ی یار
    حتا سیاهی قبر را
    روشن کرده است.

    لس آنجلس، اول دسامبر ۲۰۰۷

     

    ●●●

     

    با زبان تو…

    تا ظلم ِ رفته  دیگر به یادم نیاید
    به کشف زبانی يگانه و نو
    در تو می‌­نگرم.

    بر تو دست می‌­سایم؛
    به جستجوی گرمایی ازلی
    در شيارهای زمین.

    با زبان ِ تو
    گردباد را وامی­‌دارم
    تا ردّ ِ ایام را بپوشاند
    و باران را
    تا فراخسالی بروياند.

    با زبان ِ تو
    معناهای پوک را
    به باد می­‌سپارم
    و از ميان مفاهیم ِ شکافته
    تک سیلاب­‌های کوتاه ِ من و تو را
    تا بلندای کوه
    فریاد می­‌زنم.

    تا ظلم ِ رفته دیگر نیاید
    دلسپرده به آفتابی داغ
    شبم را
    همين جا
    بيتوته می­‌کنم.
    هشتم دسامبر ۲۰۰۷

ارسال دیدگاه

    تبلیغات متنی

© تمامی حقوق مطالب برای وبسایت مجله ادبی زاویه محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع و شرعا حرام می باشد.
طراحی و کدنویسی : شاهین مشایی