علیرضا آدینه
مجله ادبی زاویه
فاحشهها
قسمتی از بیرونند
با آنها اگر
به خانه هم بروی
بیرون رفتهای
هنگام تنفس نیز
نخست
هوا را میدهند بیرون
سپس هوا را میدهند بیرون
و قلبهایشان بیرون سینه میتپد
و خونشان روی پوست میدود
تو نیز
به وقت آن لرزش سخیف
که به زعم خودت
چیزی را ریختهای بیرون
چیزی را ریختهای درون
چرا که برعکس فاحشهها
قسمتی از درون هستی
و از پنجرهی خانهات اگر
کسی تف کند بیرون
تف به درون خانه کرده است.
●●●
یکی
داناییاش را
به خودش میبندد و
میان جمع میرود
دیگری نادانیاش را
هر دو
میخواهند ما را بکشند
هر دو غمگین
هر دو ناامید
هر دو بیاختیار
من اما قلبم را درمیآورم
جایی شلوغ
کار میگذارم و میروم
کمی دورتر
دکمهی پیراهنم را فشار میدهم
هوا پر میشود از بوسه
از رنگهای شاد
خندههای رها
●●●
●●●
نبودنت اینجا
نبودنت نیست
خوابیدهای شاید
یا اینترنتات قطع شده
یا …..
بمیری هم
خیال میکنم
عضو شبکهی اجتماعیِ بهتری شدهای
و من
که همیشه جا میمانم از تحولات جهان
طول میکشد
تا برای خودم
صفحهای درست کنم در مرگ
و بعد
زیر لب
برای شادی روحت
و ارواحِ آشنای دیگرم
درخواست دوستی بفرستم